اخرش نزاشتی مابخوابیم اما عمو پورنگتودیدی
نازنین جون عاشق عمو پورنگه مارو که نزاشت بخوابیم اینقدر اومدنشست کنارم منم فقظ صورتم بیرون بود از پتو غرق خواب هی دستشو گذاشترو صورتم این چیه؟مامان پیشونی . باز گذاشترو چشام این چیه؟مامانی :این چشم ِ جونم واسهدخترم بگه دیونمون کردی بعدشم بیدار شد دیگه مامانی بیخیالخواب بعدم نشستیم دایره کشیدیم به دایره میگی دایه..اب نوشتیم بابا نوشتیم حروف الفبانوشتیمیهو هوس توپ بازی کردی یهویی مامایی یادش اومد که عمو پورنگ.داره و به موقع تیوی رو روشن کردیم و الانم خوش به حالته خیلی ...