نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

نازنین جون

بدون عنوان

راستش جان ِمادر ..مادر برایت بگوید..دیگر برایم مهم نیست اینجارا کسی بخواند..نخواند..چیزی بگوید نگوید..من برای تو مینویسم..برای فرداهایت..برای  امروزهایمان...هی شیرین مادر..دوستت  دارمهایم را میشنوی؟لمس میکنی؟حسشان میکنی..بهخاطرشان بسپار..تاهمیشه ..تا ابد..جان ِ مادر برایت بگویم..برای تو دردانه ام..یکدانه ام..داشتنت را دوست دارم..لبخندهایت ..بوسه هایت...برای تو مینویسم ارام جان..برای خودم و خودت..حتی اگر کسی نخواند ..ننویسد..برای روزی که ورق خواهی زد...بوسه های گرم و مهربانم را..
14 خرداد 1392

بدون عنوان

بعضی وقتها لازم است بعضی از دوست داشتنها را فریاد کشید..بلند ..باید تمام درو دیوار خانه بفهمند بشنوند..بعضی دوست داشتنها...تبصره و قانون ندارد ..خرداد و شهریور نمیشناسد بهار و پاییز هم ندارد باید یک بوسه باشد گرم روی گونه های تو بشیند..مثل همین الان.
14 خرداد 1392

عیدت مبارک گلم

سلام سال نو شد و سال 91 باهمه اتفاقاش ..بساطشو جمع کرد و رفت و سال 92  با کلی لحظه و ثانیه وارد  دنیا وزدندگیمون شد..دختر گلم نازنینم امیدوارم مامان جون امسالسال خوب و خوشی باشه..پر از دلخوشی و سلامتی و پر ازاتفاقهای خوب بهارت مبارک دخترم عیدت مبارک عزیزم..انشا..مامان جان سال جدیدی که اومده..لحطه های اروم و قشنگی داشته باشی عسلم.. اینم سالنامه هول هول و عجله ای کهواست دخترم درست کردم البته دقیقا روز 29 اسفند 6و نیم صبح تا 9 خیلی عجله ای درستش کردم و این اولین کار فتوشاپمه یعنی اولین باره کاری با فتو شاپ انجام میدم..   بهار  ..بهار زندگیت  سبز دخترم به طراوت گلهای بهار پاییز فصل تولدت دختر پاییزی ِمن...
11 خرداد 1392

شیرین تر ازجان

تو زیباترین هیه خداوندی   زندگی با تو رسم قشنگی است گل من رنگ نگاهت ارامشی جاودان است برایم مادر با تو رنگها همیشه سبزند قرمزند ..رنگین کمانند شیرینی خنده هایت را دوست دارم با تو بودن را دوست دارم ..دوست دارم..عزیزک شیرینم   ...
11 خرداد 1392

چند تا عکس همین جوری

اینجام که همه میدونین کجاست جای همیشه من اینجام دارم سس خرسی میخورم البته یه مدتی همش بغلش میکردم و فکر میکردم عروسکه   اینجام تازه از حموم اومدم از موهام معلومه بعبعی شدم .. .   اینجام که همون روزه دارم از اپن میام بالا اینجام که دارم دلستر میخورم البته خودم رفتم سراغش  این هم هست   اینجام که خونه مادرجون مامان جونمه   ...
11 خرداد 1392

سفرنامه به مشهد

هوای یخبندون و حرم اقا امام رضا چه سفری بود همش یخبندون همش برف همش سرما هواش انگار 19 درجه زیر صفر بود     تموم حرم ضربه گیر پهن بود مدام لیز میخوردی روی زمین این عکس موقع رفتن توی قطار البته با کلی زحمت تازه چشمون به برفا افتاده بود شوکه شده بودیم اینهمه برف اینهمه یخ بندون اینهمه  برف   اینم موقع برگشت بازم توی قطار تو کوپه  البته قصه اش درازه یه سفر تاریخی شد   اینجا اوضاع ارومه یعنی دیگه سرد نیست اخه گیر افتاده بودیم توی سرما تمام قطارا متوقف شده بودن به جای ساعت12 :50 دقیقه شب ساعت  چهار و نیم صبح حرکت کردیم اینجا فردا صبحه توی قطار ...
11 خرداد 1392