نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

نازنین جون

دخترک احساساتی و مهربونم دوس ِت دارم

سلام  عشق  ِ دوست داشتنی مامان..دلم واسه خونه مجازیت تنگ شده..دوست دارم  فراوون شیرین بادوم ِ اینروزهای مادر..اسفند هم دارد میرود مادر میبینی لحظه ها چه زود میگذرند..تو بزرگتر میشوی و مادر انگار..اوه نازنین جان مادر ..مادر خیلی دوستت دارد..حتی وقتی عمه جانم  دیروز از تو میپرسد مامان وبیشتر دوس داری یا بابا و من مطمینم تو میگی ه... ر ٢ تاشونو بعد با انگشتت ٤ تا نشون میدی..اونوقت میگه..عمه جان و دوسش دارم و من ته دلم محکم میگم..فدات بشه مامان..دوست داشتن تو یه جوریه یه حالیه یه جور تو عمق جونم رسوب کرده مادر..دخترک احساساتی و حساس من..وقتی مادر  اخم میکند..قهر میکند..گریه میکنی...میگی مامان بامن قهر نکن نکن..نکن...و من...
5 اسفند 1392

خوب شو مامانی

دیشب شب خوبی نبود نازنین یهویی از خواب بیدار شد و بالا آورد  بعدم رفت دستشویی و یه اسهال شدید بعدم تبش شروع شد ..مادر شدن بعضی وقتها خیلی سخته باید رو سرش بیدار بمونی اونم درست وقتی خودت بیماری خسته ای درد داری ..چشات داره از خواب میره اما باید کنارش بمونی..مادر بودن بعضی وقتا خیلی سخته..برای همین میگن بهشت زیر پای مادرانه..و بابایی دیشب فقط خواب بود..حالا اوضات بهتر شده خدارو شکر تب داری اما کمه..نمیدونم شاید از خوردن شیر شد..البته شیر کاملا تازه بود..و چند روز پیش هم همین مشکل منهای اسهالش پیش اومد..باید اماده شیم باهمبریم درمونگاه..دفترچه ات رو هم بدیم..عکس دارش کنن.اخه دخترم دیگه خانوم شده..دفترچشو بدون عکس قبول نمیکنن..اولین عکس ٣ ...
6 تير 1392

اینروزهای ما

اینروزا نازنین خیلی به مامانی وابسته شده اصلا نمیزاره مامانی تکون بخوره  یه جورایی مامانی هم قید اینترنت رو زده  خیلی حرفا خیلی چیزها هست همین الانم درست بین پاهامه داره فشارمیاره برم باهاش بازی کنم نمی دونم چرا اینقدر وابسته  شده حاضر نیست به تنهایی بازی کنه راستش اینروزها خیلی خسته ام شبها با خستگی شدیدمیخوابم روزها نمیتونم از 10 زودتر بلند شم بس که با نازنین سرو کله میزنم همش دوست داره یا بازی کنیم یا نقاشی کنیم یا توپ بازیکنیم یا اجر بازی یا کارت بازی خب تنهایی حاضر نیست بازی کنه..خیلی شیطون شده خیلی بازیگوش وپر از شیطنت.. تو حرف زدن  ماشا..نازنین جون خیلی خوب پیشرفت کرده با وجود اینکه خیلی دیر شروع کرد ولی ماشا..را...
16 اسفند 1391

اخرش نزاشتی مابخوابیم اما عمو پورنگتودیدی

نازنین جون عاشق عمو پورنگه  مارو که نزاشت بخوابیم اینقدر اومدنشست کنارم منم فقظ صورتم بیرون بود از پتو غرق خواب هی دستشو گذاشترو صورتم این چیه؟مامان پیشونی . باز گذاشترو چشام این چیه؟مامانی :این چشم ِ جونم واسهدخترم بگه دیونمون کردی بعدشم بیدار شد دیگه مامانی بیخیالخواب بعدم نشستیم دایره کشیدیم به دایره میگی دایه..اب نوشتیم بابا نوشتیم حروف الفبانوشتیمیهو هوس توپ بازی کردی  یهویی مامایی یادش اومد که عمو پورنگ.داره و به موقع تیوی رو روشن کردیم و الانم خوش به حالته خیلی ...
5 بهمن 1391

موسیقی قشنگ زندگی دوستت دارم مامان جون

اینجا عطر حضورت ..مهربانی صدایت ..قشنگی چشمانت . .گرمی نگاهت همه و همه از مهربانی خداست ا ینجا که تویی هر صبح پرندگان به شوق دیدنت کوچ میکنند و برای شنیدنت ..برای دیدنت ..برای خندیدنت بهار را در تابستان برایم هدیه میاورند .. دلبندم دخترم کودکم مهتابم  بارانم ..اسمانم ..افتابم ..بهارم .. دوستت دارم .. موسیقی قشنگ زندگییَم!!   ...
18 شهريور 1391

دوستت دارم همین

شیرین دخت ..خانوم گل ..مهربانو..بانوی گل و اینه و شادی .. عطر قشنگ زندگی  .. به احترام بودنت .. به نشانه مهربانی ..میبوسمت ..گل همیشه بهارم .. چهار فصل گرم زندگی مادر .. همیشه بخند ..مهربانترین هدیه اسمانیَم.. اسمان با تو زیبای مادر ابی تر است ..دریا با تو دیدنی تر است ..زمین با تو گرم تر است همه مهربانیم ..همه گرمی صدایم تقدیم به تو دختر شیرینم ...دوستت دارم ...
18 شهريور 1391

لالا لالا ..گلم خوابه

وقتی که میخوابی وقتی که چشمانت را میبندی  دلم برای تو  کوچکم تنگ و کوچک میشود ..انقدر که  دوست دارم  بشینم و نگاهت کنم ..و صدایت کنم .. اخر تو موسیقی قشنگ زندگیه  مادری ..تو لالایی زیبای خواب منی  ..راحت بخواب دلبندم میخواهم همه دنیا را برایت پازلی کنم و بچینم جلوی چشمانت تا بیاموزی خوب بودن را اسمانی بودن ر ا مهربان بودن را   دریایی بودن را بخواب  شیرین دخت من ..کودکانه هایت گرم و شیرین و مملو  از خنده های جاودان   بخواب کودک دلبندم  ارام بخواب  اغوش مادر همیشه باز است برای بغل کردن تو دلبند م ..       لالا لالا گلم خوابه ..چشاش بس...
18 شهريور 1391
1