نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

نازنین جون

اینم عکس موهای جدیدم

اینم عکسای کوتاهی موهام کار مامانیمه همراه با گریه های میکنم   اینم از موهام که کوتاه شده خب واسه چی هی ازم عکس میگیری مامانی ؟ این دو تا عروسک و خیلی دوسشون دارم نارنجی رو خاله جونیم نه نرگس جونی و فاطمه جونی دخترخاله هام از مشهد برام سوغاتی اوردن پارسال این صورتیه هم خیلی دوسش دارم اخه داره کتاب میخونه اینونه خاله جونیم مامان ریحانه جون از مکه واسم اورده قبل ماه رمضونی راستی کله این نارنجی رو دیروز کندم وقتی مامانیم عصری خوابیده بود حالا مامانی نمیدونه چه جوری کندمش باید به بابا جون بگیم وصلش کنه !!! بابایی میگه این عروسکا ماله الانم نیست یعنی خرابشون میکنم اما خودم همش دیروز پامو میزاشتم رو طبقه های کمدم...
27 مهر 1392

شیرین تر ازجان

تو زیباترین هیه خداوندی   زندگی با تو رسم قشنگی است گل من رنگ نگاهت ارامشی جاودان است برایم مادر با تو رنگها همیشه سبزند قرمزند ..رنگین کمانند شیرینی خنده هایت را دوست دارم با تو بودن را دوست دارم ..دوست دارم..عزیزک شیرینم   ...
11 خرداد 1392

چند تا عکس همین جوری

اینجام که همه میدونین کجاست جای همیشه من اینجام دارم سس خرسی میخورم البته یه مدتی همش بغلش میکردم و فکر میکردم عروسکه   اینجام تازه از حموم اومدم از موهام معلومه بعبعی شدم .. .   اینجام که همون روزه دارم از اپن میام بالا اینجام که دارم دلستر میخورم البته خودم رفتم سراغش  این هم هست   اینجام که خونه مادرجون مامان جونمه   ...
11 خرداد 1392

سفرنامه به مشهد

هوای یخبندون و حرم اقا امام رضا چه سفری بود همش یخبندون همش برف همش سرما هواش انگار 19 درجه زیر صفر بود     تموم حرم ضربه گیر پهن بود مدام لیز میخوردی روی زمین این عکس موقع رفتن توی قطار البته با کلی زحمت تازه چشمون به برفا افتاده بود شوکه شده بودیم اینهمه برف اینهمه یخ بندون اینهمه  برف   اینم موقع برگشت بازم توی قطار تو کوپه  البته قصه اش درازه یه سفر تاریخی شد   اینجا اوضاع ارومه یعنی دیگه سرد نیست اخه گیر افتاده بودیم توی سرما تمام قطارا متوقف شده بودن به جای ساعت12 :50 دقیقه شب ساعت  چهار و نیم صبح حرکت کردیم اینجا فردا صبحه توی قطار ...
11 خرداد 1392

اینم اولین عکسای من هوراااااااااا....عکسهای تولدم

ا ین عکس ماله روز سوم تولدمه تازه اومده بودم خونمون ازحموم اومدما گرفتم اروم خواببیدم  همه اومده بودن منو ببینن مامانی میگه مثه یه فرشته کوچولویه دوست داشتنی بودم الانم هستما بدویین بیاین منو ببینین اینم یکی دیگه اینم هست   از بس بوسم میکردن صورتمم جوش زده مامان سادات جونم میگه  اخه خیلی دوسم داشتن همه بابایی مادر جون همهـــــــــــــــــــــــ   ...
11 خرداد 1392

اینم چند تا عکس موفر فری من مثه بعبعی ها

خب اینم چن تا عکس از پریروز  شما ببینین مامانمم بیاد کم کم بیدارم کنه؟بریم واکسن بزنیم نهههههههههه گناه دارم دردم میاد گریه میکنم نههههههههههه   اینم عکسای پریروزم موهام هم بعبعی شده چون حموم بودم     داره خوابم میبره نه ؟     ااااااااا کی خوابم برد متوجه نشدم که؟ ...
11 خرداد 1392