صبونه خوردن نانی و مانش
مامان و نانی خانوم بیدار که شدن امروز خیلی دیر بود مامانی ده و نیم نانی جون یازده و هنوزنیم نشدههنوز چشاشو نمالونده دختر پاشده میگه دَتَر دَتَر همون دفتر مامان هم رفت و گفت نازنین بیا کارت بازی
و نانی جون گفت کات کات و کارتهای پرندهها پخش شد جلوی بخاری مامانیگفت پس بیاصبونه بخوریم مامانی نازنین جون گفت بییم مامان گفت پس بیاکمک سفره بنداز نانی جونم اومداشپزخونه دنبال سفرهمامانی گفت نازننین مامام بزار دو تا فنجونم بیارم نانی جون گفت :بنجون بنجون بعدم سر سفره ساعت یازده و چهل و پنج دقه مامان و دختر صبونه میخوردن البته لنگ ظهر ..مامان یه تیکه نون اماده میکرد میزاشت روی کره اماده واسه برداشتن نانی هم با ذوق لقمش میکرد میخوردش الانم نانی خانوممون داره با اجراش بازی میکنه سی دی کلیله دمنه اش رو هم گوش میده البته خیلی مشتاقش نیست فقط عمو پورنگ دوست داره با برنامه کودکای هورا و هیجانیوراستی امروز نانی با مژیک کوچولوی بنفش مامانیش کلی نقاشی کرده یه ذره روی مبل و روی دفترشو روی صورتشو روی دستاشو کلی صورتش بنفش شدهاما بیخیال این مژیک نمیشه..نه مثه اینکه بدش نمیادا ز این سی دی بعضی وقتا با هیجان نیگاش میکنهراستی زمستونم رسید فصل سرد و سرماحرفای نازنین حین نقاشی کشیدن الان:دیدی اوجا؟دیدی اوجا؟یعنی شیشه کجاست؟به دایره میگه دایه..به مامان از دیشب میگه مامانی و همینطور بابایی..قبلامامان میگفت
عصر نوشت ِمامانی
مامان داره جارو برقی میکشه..تموم شده خاموشش کرده نازنین کلی روشنش کرده جاروکشیده خونه رو خاموش کرده با پاش یهویی بهم گفت تو...گفتمش چی؟هی میگفت تو تو یعنی مامان بقیشو توجارو کن..اولین باره بهم میگی تو قربونت برم جیگرتو بخورم مامان فدات بشه