شب احیا نوزدهم ماه مبارک رمضون
دیشب با مامان جون ساداتم رفتیم مسجد هرچن خیلی شیطونی کردم اما چادر سفیدم و سرم
کردم و رفتم مسجد هی میرفتم کنار بچه ها میشستم و نیگاشون میکردم البته مامانی با بابایی شرط کرد تا نصف دعای جوشن کبیر پیش بابایی باشم بعدشم پیش مامانی اخه مامانی نمیخواست بریم میگفت من شیطونی میکنم ساعت 4 برگشتیم خونه اصلا هم نخوابیدم تو مسجد سحری هم همونجا خوردیم زرشک پلو با مرغ و سبزی خوردن حسابی دیشب احیا گرفتم تازه قران هم رو سرم گذاشتم..الانم لالا کردم یعنی تازه لالا کردم
صبحی همش گریه میکردم مامانیم متوجه نشد چرا یهو با جیغ بیدار میشدم گریه ام بند نمیومد ..مامان جونم فکر میکنم به خاطر شیرینکاریهام تو مسجد بوده
راستی احیا دیشبتون قبول موقع سحری هم جاتون خالی بود هرچند من یکی دو لقمه کوچولو خوردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی