کارای جدید..
سیستم مامان جونی ایراد پیدا کرده اینه که باز نیستیم باز مظلب جدید نداریم راستش دلمون تنگ شد واسه همین به زور یه کاری کردیم سیستممون یکم درست شه مظلب بزاره خب از چی بنویسیم؟از چی بگیم ؟این چند روزی که نبودیم خیلی اتفاقا افتاد بزار یادم بیاد اوم ..صبر کنین چند روز پیش هی گفتم آ ..آ یعنی همون اب بعدم مامانی تو یه استکان کوچولوی دسته دار واسم اب ریخت اما یهویی مامانی دید یه قاشق گوچولو برداشتم دارم اب ها رو از توی استکان میخورم خنده داره ؟خب اب هم میشه با قاشق خورد نمیشه؟ دیگه اینکه
هروقت مامانی جارو برقی میکشه گوشه فرشها رو تکون میدم بابایی میگه از اون یاد گرفتم یا تو اشپز خونه زودی میرم پادریه جلو دستشویی و پهن میکنم..امروز صبح از خواب بیدار شدم یهو مامانیو ندیدمش گفتم ..ما..ما ..ما خواب الود با گریه مامانی خندش گرفت از تو اشپز خونه گفت ما قربونت بره ما فدات بشه ..دیگه اینکه دیروز رفتم حموم اینقدر بازی کردم موقع شستن موهام اونم ایستاده اینقدر گریه کردم بعدم شیلنگ اب و میگرفتم رو دستام تا کفا برم بدم میومد خوب موهام شده مثه بعبعی ها خاله جونم دیشب افظاری خونه دایی جونم میگفت شدم مثل عروسکا راستی دیشب اینقدر شیطونی کردم که نگو اینقدر زیاد همش لم میخواست افطاری بشینم رو پای مامان جونم مثه نی نی کوچولوها شده بودم مامانیمم میگفت نازنین حموم بود خواب بوده یکم غر میزنه ،بالاخره مامانیم خسته شد و زودی بعد افطار اومیدم خونه دیگه اینکه
همش میگم ماما بیا بابا بیا مامانیم خوشحاله که دارم حرف میزنم اخه خیلی نگران بود بازم مامانی یادش رفت کارای جدیدی که یاد گرفتمو نوشته ها اما امان از نازنین جون دفتر کتاب سالم مگه میزاره حالا باز یادمون بیاد میایم مینویسیم فعلا