ماه محرّم
قربون دختر گلم بشم که اینروزها بهش خیلی خیلی خوش میگذره همش میریم مسجد کنار خونه مادرجونیش همش اونجا همه هستن دخترعمه جونا دختر عموجونو همه هستن بهش کلی خوش میگذره تو مسجدم دخترم هزارماشا..الله خانومه میشینه به این صفحه بزرگ تصویر مداح پیش خانوماست نگاه میکنه و چشم میدوزه روی پرده نمایش گاهی هم شیطونی میکنه خوب راستی یه خبر خوش..
"مامانی"
عکسم که نداریم خوب گوشی مامانی خراب شده
سلام سلام
مامانی بزار خودم بگم بازمن خوابیده بودم از فرصت استفاده کردیا خوب خبر خوش اینکه بابای جونم از بیمارستان مرخص شد خب خوشحالم بابایی چند شب پیش به خاطر مشکوک بودن به خونریزی معده و اینکه حالش بد بود تو بیمارستان بستری شده بود امروز اومده خونه الانم رفته بیرون کارای مرخصیشو انجام بده بریم خونه مادرجونم
اخ باز من بیدار شدم مامانی بیامیخوام گریه کنم
"نازنین جونی"