شبیه سازی بستنی و پوست کندن زردالو و قصه خاله پیرزن
دیروز خودکارو فرو کردی توی خیاری که دادم بخوری دیدم داری از کناراش گاز میزنی داشتم نیگاه میکردم که چیکار میکنی !! یهویی دوییدی سمتم میگی مامانی بیا ( بت ای )بستنی بخوریم به به..من نیگات کردم گفتم فدای استعدات بشم من..فداتبشم اینقدر بستنی دوست داری..فدات بشم هروقت میری خرید بستنیتو باید بخوری..یعنی هرروزم بخوری بازم بستنی میخوای..خیلی خوشمزه حرف میزنی اینروزها..عروسکم..حیف چند تا کار دیگه هم بود دیروز الان یادم نیست راستی خودکار وسیله نقاشی کردنته..نمیدونم چرا از مدادو اینا خوشت نمیاد شاید به خاطر پررنگ بودنشه..همیشه با خودکار نقاشی میکشی..خیلی هم خوب خودکارو تو دستت میگیری..فدای دختر نازم بشم..بوی گیسوانت دیوانه ام میکند مادر..
اهان یادم اومدم..دیشب واست زردالو و الو اوردم..میگی مامانی بیا پوستشو بکن..هی میگم..نازنین جون مامان باید با پوستش بخوریم..حریفت نمیشدم که:دی
شبم نمیخوابیدی گفتم بیا بقل قصه بگم واست..دیگه مامانی شروع کرد به قصه اموزشی..دیگه دخترم گوش کرد..بعدم قصه خاله پیرزنو و شب و بارونو حیوانایی که میان تق تق درمیزنن تو هی میگفتی ..تق تق تق منم..خیلی باحال بود..بعدم دیگهبیخیال نمیشی..هی دیسه میخوای..هی دیسه میخوای...منم مجبورم خودمو بزنم بخواب..تو هم بعدش میخوابی..جیگرمی..