امروزو دیشب
نازنین روی مبل دراز کشیده بالشت مخصوصش زیر سرش داره شیشه شیرشو میخورهتلوزیون داره مداحی پخش میکنه بعد ازبرنامه خردسالان نازنینم همینجور داره شیرشومیخوره میزنهبه شیکمش مثلا سینه داره میزنهقربونت بره مادر که میفهمی این عذاداریه عسلیه منجیگرتوبخورم مادرنتونستم ننویسم واست مادریاخه صحنه اش خیلی جالب بود..دیشب هم مامانی یعنی من بهت میگفتم
عسلم..عسلم..عسلم
عشقم ..عشقم..عشقم
جونم..جونم..جونم
عمرم..عمرم..عمرم
البته بلندو بااهنگ..خاصی..بهو جیگریه من از دوربقلشو باز کرددویید اومد تو بقلم که روی مبل نشسته بودم
بعدشم همش همین به زبونم بود نازنین جونمهم یه دستش بالا یهدستشو نزدیک فرش خودشو کج میکرد با اهنگ ساختگی مامان میرقصیدخیلی باحال بود باهمین متن عشقم عشقم عشقم
مامانی هم میخندید یهو یادش اومدامشب وفاته گفتنازنینی امشب نباید مامان برقصی شب عذاداریه
اما نازنین نمیدونست عذاداری چیهبازم همونجوری کج مثه محلیا میرقصید مامانی هم میخندید
ولی چون شب وفات بود دیگه نگفت جونم جونم جونم عمرم عمرم عمرم تا نازنینش نرقصه