نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نازنین جون

دیب

1391/11/20 22:30
374 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین ساعت 10 شب نشسته رو صندلی صورتی خودش چادر سفیدشو هم سرش کرده دستاشو باز کرده

مامانی ای یا بتین

مامانی:کجا بشینم؟

نانی:ایجا بتین (اشاره میکنه روی پاهاش)

مامانی :اروم یه جوری که فقط لمس کنمپاهاشومیشینم رو   هوا رو پاهاش

نانی:نه تو نتین

مامانی :چشم

نانی :نی نی بتینه بعد یکم مکث(نی نی ایا ر)دستوری

جیگرتو بخوره مامان

نازنین همش سرفه میکنه  سرما خورده نشسته روبروی تی وی داره سی دی میبینه خاله سارا رو

اب بینیش و چشاش میاد میره بالباسش پاک کنه یه نیگاه میکنه به من میگه دسال بیار

مامانی:چشم مامانی صبر کن الان دستمال میارم

بینیشو پاک میکنم نازنین میگه چشام ..یعنی چشامم پاک کن..

نازنین:مامانی مامانیمامانی

مامانی :درحال نوشتن همین مطلب پای لب تابش..میگم جانم

نانی :مامانی مامانی دیب دیب(همون سیب)مامانی میاره

نانی:بابایی ام ایده(بده)

مامامی چشم الان خوابه بعدا بهش میدیم(و این عادت نانی جیگر ماست..هر چی بهش میدم میگه مامانی سهم بابا چی؟پس بابا

میگه این من این تو این بابا

فداتبشم جیگرم عین یه تیکه ماه شدی از حموم  اومدی با چادر سفیدت نشستی مامانی هم نمیتونه کلاه پهلویو ببینهچون تو داری سی دی میبینی ..فدای دختر جیگر ر غرو غروم م بشم

نازنین:مامانی دیب..

مامانی :اخ جون سی دیت موم شد حالا بریم کلاه پهلویو ببینیم

نازنین :مامانی اونا بدو(سی دی مو بزار )مامانی هم داره سرشو کلاه میزاره

و این قلبقلبقصه ادامه  دارد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان گلها
22 بهمن 91 20:41
سلام ماشاالله چه شیرین زبونه این گل دختر قربون دیب خوردنش