نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

نازنین جون

بدون عنوان

سلام من از فردا میخوام برم مهد کودک..خب باشه تابستون..مهدکودک که  تابستون زمشتون نداره..اخه مامانیم میخواد ......نمیدونم که باید از خودش بپرسیم..خب مامانیم  میاد خودش میگه واسمون..   نازنین:دوست دارم بیایم بابایم مامانی:دوست داری بری پیش بابای؟ نازنین:ایه ایه آیه مامانی:خوب باباییرفته خرید (البته یواشکی) نازنین :مامان مامان بابایم اوجایه..؟میخوام بابایم.. مامان:ااااانازنین بیا نقاشی کنیم اینم دفترت.. نازنین :اوتارم بیار..اُوتار (خودکار)میخام مامانی:بیا اینم خوکار نازنیین:مامانی اوتارم اوتارم؟داد وهوار مامانی :ای بابا مامانی بلند شو حتما زیرته..اااا ببین  اینجاست.. و این قصه ادامه دارد .. ...
17 خرداد 1392

شبیه سازی بستنی و پوست کندن زردالو و قصه خاله پیرزن

دیروز  خودکارو فرو کردی توی خیاری که دادم بخوری دیدم داری از کناراش گاز میزنی داشتم نیگاه میکردم که چیکار میکنی !! یهویی دوییدی سمتم میگی مامانی بیا ( بت ای )بستنی بخوریم به به..من نیگات کردم گفتم فدای استعدات بشم من..فداتبشم اینقدر بستنی دوست داری..فدات بشم هروقت میری خرید بستنیتو باید بخوری..یعنی هرروزم بخوری بازم بستنی میخوای..خیلی خوشمزه حرف میزنی اینروزها..عروسکم..حیف چند تا کار دیگه هم بود دیروز الان یادم نیست راستی خودکار وسیله نقاشی کردنته..نمیدونم چرا از مدادو اینا خوشت نمیاد شاید به خاطر پررنگ بودنشه..همیشه با خودکار نقاشی میکشی..خیلی هم خوب خودکارو تو دستت میگیری..فدای دختر نازم بشم..بوی گیسوانت دیوانه ام میکند مادر.. اهان ...
15 خرداد 1392

بدون عنوان

دیروز  خودکارو فرو کردی توی خیاری که دادم بخوری دیدم داری از کناراش گاز میخوری یهویی دوییدی سمتم میگی مامانی بیا ( بت ای )بستنی بخوریم به به..من نیگات کردم گفتم فدای استعدت بشم من..فداتبشم اینقدر بستنی دوست داری..فدات بشم هروقت میری خرید بستنیتو باید بخوری..یعنی هرروزم بخوری بازم بستنی میخوای..خیلی خوشمزه حرف میزنی اینروزها..عروسکم..حیف چند تا کار دیگه هم بود دیروز الان یادم نیست راستی خودکار وسیله نقاشی کردنته..نمیدونم چرا از مدادو اینا خوشت نمیاد شاید به خاطر پررنگ بودنشه..همیشه با خودکار نقاشی میکشی..خیلی هم خوب خودکارو تو دستت میگیری..فدای دختر نازم بشم..بوی گیسوانت دیوانه ام میکند مادر..
15 خرداد 1392

بدون عنوان

راستش جان ِمادر ..مادر برایت بگوید..دیگر برایم مهم نیست اینجارا کسی بخواند..نخواند..چیزی بگوید نگوید..من برای تو مینویسم..برای فرداهایت..برای  امروزهایمان...هی شیرین مادر..دوستت  دارمهایم را میشنوی؟لمس میکنی؟حسشان میکنی..بهخاطرشان بسپار..تاهمیشه ..تا ابد..جان ِ مادر برایت بگویم..برای تو دردانه ام..یکدانه ام..داشتنت را دوست دارم..لبخندهایت ..بوسه هایت...برای تو مینویسم ارام جان..برای خودم و خودت..حتی اگر کسی نخواند ..ننویسد..برای روزی که ورق خواهی زد...بوسه های گرم و مهربانم را..
14 خرداد 1392

بدون عنوان

بعضی وقتها لازم است بعضی از دوست داشتنها را فریاد کشید..بلند ..باید تمام درو دیوار خانه بفهمند بشنوند..بعضی دوست داشتنها...تبصره و قانون ندارد ..خرداد و شهریور نمیشناسد بهار و پاییز هم ندارد باید یک بوسه باشد گرم روی گونه های تو بشیند..مثل همین الان.
14 خرداد 1392

عیدت مبارک گلم

سلام سال نو شد و سال 91 باهمه اتفاقاش ..بساطشو جمع کرد و رفت و سال 92  با کلی لحظه و ثانیه وارد  دنیا وزدندگیمون شد..دختر گلم نازنینم امیدوارم مامان جون امسالسال خوب و خوشی باشه..پر از دلخوشی و سلامتی و پر ازاتفاقهای خوب بهارت مبارک دخترم عیدت مبارک عزیزم..انشا..مامان جان سال جدیدی که اومده..لحطه های اروم و قشنگی داشته باشی عسلم.. اینم سالنامه هول هول و عجله ای کهواست دخترم درست کردم البته دقیقا روز 29 اسفند 6و نیم صبح تا 9 خیلی عجله ای درستش کردم و این اولین کار فتوشاپمه یعنی اولین باره کاری با فتو شاپ انجام میدم..   بهار  ..بهار زندگیت  سبز دخترم به طراوت گلهای بهار پاییز فصل تولدت دختر پاییزی ِمن...
11 خرداد 1392

شیرین تر ازجان

تو زیباترین هیه خداوندی   زندگی با تو رسم قشنگی است گل من رنگ نگاهت ارامشی جاودان است برایم مادر با تو رنگها همیشه سبزند قرمزند ..رنگین کمانند شیرینی خنده هایت را دوست دارم با تو بودن را دوست دارم ..دوست دارم..عزیزک شیرینم   ...
11 خرداد 1392

چند تا عکس همین جوری

اینجام که همه میدونین کجاست جای همیشه من اینجام دارم سس خرسی میخورم البته یه مدتی همش بغلش میکردم و فکر میکردم عروسکه   اینجام تازه از حموم اومدم از موهام معلومه بعبعی شدم .. .   اینجام که همون روزه دارم از اپن میام بالا اینجام که دارم دلستر میخورم البته خودم رفتم سراغش  این هم هست   اینجام که خونه مادرجون مامان جونمه   ...
11 خرداد 1392