راز احساس مادرانه
راستش را بخواهی عزیزکم...دلبندم...دلم میخواهد با تو حرفها بزنم با تو چیزها بگویم..از خیلی چیزها و حرفها..از حال و روز اینروزها...این سالها...که یکوقتی گذشته میشود برای تو...گذشته ای دور از روزگاری دورتر..و فردا و اینده ای که معلوم نیست...چه خواهد شد...ادمها سرجایشان باشند یا نباشند...و چرخه طبیعت زندگی کماکان میچرخد..و میچرخدچونان سیبی هزار چرخ میخورد...هزار فریب..و ادمیزاد از فردایش هم بیخبر است..شاید همین چیزها باعث میشود دلم بخواهد برای تو ارام جان..انیس و مونسم بنویسم..میدانی..دوست داشتنت یک شکلی است یک جوری است...که ادم را مست و مسحور میکند..انوقتها قبل از داشتنت...هیچ وقت فکر نمیکردم..مادر خوبی شوم..یا نه مادر با احساسی باش...
نویسنده :
نازنین جون و مامانش
17:18